حاشیه ای بر مصاحبه حجت الاسلام شریف زاده با شرق
دفاع از کدام اندیشه و راهکار؟
گفتگوی حجت الاسلام شریف زاده با روزنامه شرق، بار دیگر جنجال «جریان انحرافی» را در رسانه ها زنده کرد. در باره این مصاحبه گفتنی هایی است:
برای مقدمه باید اعلام کنم:
اول: با وجود انتقادات فراوانی که به دولت و اطرافیان خاص رئیس جمهور دارم، آن گونه که عده ای بر طبل جریان انحرافی می کوبند و هر اتهام و رذیلتی را به اطرافیان رئیس جمهور نسبت می دهند، فکر نمی کنم و بسیاری از این برخوردها را سیاسی و به دور از انصاف می دانم.
برای نمونه در سال 89 در سفری که مقام معظم رهبری به قم داشتند، ایشان در دیدار جامعه مدرسین اعلام کردند: «من با طرح مکتب ایرانی مخالفم و نسبت به این موضوع به آقایان تذکر هم دادم ولی برداشتم این نیست که منظور آنها مقابل قرار دادن ایرانیت در برابر اسلامیت باشد.» (tebyan.net/index.aspx?pid=143356)
با این حساب بنا بر فرمایش صریح رهبری معظم نمی توان قائل مکتب ایرانی را فردی ضد اسلام و ناسیونالیست دانست. با این حال از آن تاریخ به بعد این فرمایش آقا اصلا مورد توجه برخی سیاسیون قرار نگرفت و به جد همان حرفهای قبلی خود را تکرار می کردند! البته از آن سو هم طرفداران لفظ مکتب ایرانی با وجود اینکه آقا فرموده بودند با طرح این موضوع مخالف هستند مجددا به دفاع از آن می پرداختند.
دوم: برخی عبارات در انتقادات به مصاحبه آقای شریفزاده نشان از اثبات مدعای بالا دارد. ایشان سالهاست استاد حوزه است و از محققین و پژوهشگران به نام عرصه دین است و همین سایتها و جراید بارها از نظرات ایشان بهره ها برده اند استفاده از الفاظ ناشایست در حق ایشان هرچند سخنی به اشتباه گفته باشد صحیح و اخلاقی نیست عباراتی مانند طلبه جوان و... نشان از این دارد شخص ناقد نشناخته و ندانسته و یا حتی دانسته فقط به خاطر اغراض سیاسی عنان قلم را رها کرده است. جدای از این نسبت دادن امور کذب و خلاف واقع در مورد ایشان وکلاسهای ایشان نیز نشان می دهد هنوز نتوانسته ایم دغدغه مقام رهبری در بحث رسانه را جامه عمل بپوشانیم و همچنان دچار بی و بندباری رسانه ای هستیم
سوم: در این یک سال منتهی به انتخابات 92 آنچه برای کشور و بخصوص اصولگرایان از همه چیز مهمتر است وحدت است. روشن است اصلاح طلبان هیچ گاه به دولت کنونی روی خوش نشان نداده و نخواهند داد. چنانچه از محافل این گروه بر
می آید، آنها در صدد برجسته سازی نقصهای اصولگرایی –مانند گرانی و اختلاس- هستند تا ازا ین آب گل آلود ماهی خود را بگیرند و حداقل در انتخابات درد سر مجددی برای نظام ایجاد کنند. انتخاب روزنامه شرق برای مصاحبه توسط آقای شریفزاده نه یک حرکت استراتژیک که یک انتخاب نادرست بوده است. روزنامه شرق هیچ گاه بر مشایی نقدی نداشته و او را منحرف نمی داند تا بخواهد با سئوال و جواب چیزی برایش روشن شود. بلکه هدف او این است محملی برای اختلاف پراکنی بیاراید امری که به نظر در آن موفق بوده است. پس از آن بنشیند و دعواها و تمرکز به هم ریخته اصولگرایان را ببینید و لذت ببرد! اکر به مصاحبه شرق دقت شود روشن می شود آقای شریفزاده به هیچ وجه نتوانسته حرفه ای گری مصاحبه گر را کنترل کند. او نه تنها حرفهایش را نزده است بلکه حرفهایی را که نمی خواسته و حتی بعضا در گفتن آنها احتیاط
می کند را در این گفتگو بیان کرده است! همان چیزی که شرق نویس می خواسته است. لذا پس از دو ماه از گفتگو با خلاصه کردن آن در تاریخی خاص آن را منتشر می کنند و این یعنی القای این موضوع به مردم که اصولگرایان جز اختلاف و دعوا و گرانی و اختلاس ثمری برای مملکت ندارند!! حداقل اصلاح طلبان به همدیگر رحم می کردند!!
در چنین فضایی تفکر سوم تیر که موجب خرسندی رهبر انقلاب و مردم را فراهم آورده بود در منازعات بی مورد و مقطعی به محاق رفته و عدم درک صحیح و مناسب از موقعیت،
می تواند موجب خسارتهای بزرگی گردد.
اما نقد مطالب آقای شریف زاده
بنابر آنچه شرق نوشته است و آقای شریفزاده آن را تکذیب نکرده است و تنها به کوتاه و مبهم شدن برخی عبارات اشاره کرده اند انتقاداتی به ایشان وارد است
متاسفانه چنانچه قبلا گفته شد مصاحبه شونده اسیر
مصاحبه کننده شده و بحث از یک بحث علمی و منطقی به یک بحث احساسی، بی مبنا و پراکنده بدل گشته است. برخی تعابیر اصلا قابل اثبات نیست و برخی مطالب مبهم و بی نشانی است. متاسفانه در شفاف سازی این موارد اقدامی از سوی اقای شریفزاده صورت نگرفته است و نگارنده بنابر وظیفه شاگردی، این امر را در سطور پایین انجام خواهد داد.
نکته مهم دیگر اینکه، در سرتاسر مصاحبه بویی از سوم تیر و تفکر و شعارهای آن نمی آید. چنانچه مدافعین مشایی همگی این گونه اند. آن قدری که از مشایی سخن می گویند در عوض نه از ساده زیستی سخن می گویند، نه از عدالت، نه مردم داری و نوکر مردم بودن، نه از مبارزه با استکبار، نه فرزند ولایت بودن، نه بوسیدن دست مردم و ... رفتار عملی شان هم همین گونه است. این حلقه را از این رو من انحرافی می دانم که از شعارهای سوم تیر که مردم عاشقش شدند، انحراف دارند
این جماعت را مردم کم دیده اند آن قدری که رئیس جمهور را از نزدیک دیده اند مشایی را ندیده اند!! آن قدر که
احمدی نژاد دست پیرمرد و جوان را بوسیده است اینان با مردم دست هم نداده اند! با هنرپیشه و خواننده و خارج نشین و ... نشست و برخاست داشته اند اما حداقل ما کمتر در میان مردم فقیر و محروم اینها را دیده ایم! نه عکسی نه فیلمی!
حجت الاسلام شریفزاده در پاسخ به این سئوال که آیا مشایی عارف است؟ اذعان می دارد: «می گویند قلب پاک محل جوشش معرفت است و من این جوشش معرفت را در ایشان دیدم».
جوشش معارف الهی را چگونه می توان دید و حس کرد؟ من خواننده مانند خیلی ها معنی این حرف را نفهمیدم! آیا جناب شریف زاده خود اهل شهود است؟ در کدام مناظره علمی و منطقی می توان جوشش معارف را اثبات کرد؟
مشایی جایی گفته بود در سیزده سالگی نوری در دل من تابید! (sadid59.parsiblog.com/Posts/85) تقصیر ما که این نور را نمی بینیم چیست؟ اقای شریف زاده که اصرار بر نقد دارد کجای این حرف را باید نقد کرد؟ چگونه می توان پذیرفت از جوشش معارف الهی جامعه وعاظ ولایی بیرون بیاید با آن همه دروغ و فریبکاری! (sadid59.parsiblog.com/Posts/170) چطور از قلب دارای جوشش معرفت دوستی با مردم اسرائیل و مکتب ایرانی بیرون میآید که باعث دل آزردگی رهبر می شود؟!
آقای شریفزاده در ادامه می گوید: «اندیشه جناب مشایی اندیشه جهانی شدن است من در یافتم که ایشان معارف و مبانی معرفتی را عملیاتی و اجرایی میکند». و بعد در پاسخ به این سئوال که «یعنی چه که معرفت را عملیاتی میکند؛ متوجه نمیشوم»؟ بیان می دارد: «خودم هم نمیفهمم فقط گاهی اوقات مصادیقش را میبینم. یعنی میبینم آنچه را ایشان میگوید در کتابهای عرفانی خواندم و دیدم؛ در عرفان درسی. ولی ایشان در روند جهان این را ترسیم میکند. راهکار میدهد که چطور باید به نگاه یکپارچهای برسیم. در نگاه عرفانی است همگان فطرتا خداجو و خداپرست هستند ولو دنبال بدی بروند. گرایش همه به خوبیها و به خداست اما بینشها متفاوت میشود.
وقتی انسانها را اینگونه نگاه کنیم که دارای گرایشهای یکسانی هستند آن وقت، نحوه بخورد با آدم فاسق مثل نحوه برخورد با کسی میشود که او را همگرایش با خودت میبینی و فقط میگویی یک خطایی کرده. حالا همین را آقای مشایی آورده در سطح جهانی به عنوان نحوه عرضه دین اسلام مطرح میکند».
در این باره باید پرسید آیا آنچه ایشان به عنوان اندیشه مشایی یاد می کند یک نوآوری است که تاکنون سابقه نداشته است؟ بخشهای دیگر مصاحبه به این پرسش پاسخ منفی می دهد چرا که آقای شریفزاده این اندیشه را برگرفته از عرفایی مانند آیت الله قاضی، شاه آبادی، ملاقلی همدانی و امام (رحمت الله علیهم اجمعین) می داند و حتی از شهدا نیز به عنوان صاحبان این اندیشه یاد می کند. حتی در ادامه مصاحبه از جوزف نای تئوریسین قدرت نرم یاد می کند که او نیز همین حرفها را زده است. لذا این اندیشه بنابر نظر جناب شریفزاده حرف نویی در بر ندارد پس آنچه سبب تعجب و شگفتی ایشان را برانگیخته است امری که خود ایشان هم از آن اظهار بی اطلاعی می کند و تنها گاهی اوقات برخی مصادیقش را می بیند!
اما کاش استاد شریفزاده مصداقی از این عملیاتی شدن این اندیشه را که توسط آقای مشایی انجام گرفته است را بیان
می کرد تا دقیقا روشن شود ترسیم این راه عملیاتی چگونه است؟ چرا مصداق این حرف را کس دیگر نمی بیند؟
ایشان در بخشی دیگر از مصاحبه می گوید: «برای من مسلم شد آنهایی که به آقای مشایی ایراد میگیرند در واقع مطالبشان را درک نمیکنند. ...البته مطلب، مطلب دشواری بود و نیاز به قدرت تسهیل فوقالعادهای داشت. اما با این حال من میدیدم که برخی مطالب را آنگونه که مدنظر ایشان است فهم نمیکنند».
اصولا اگر درک اندیشه آقای مشایی این مقدار دشوار و پیچیده است که بخشی از آن شهودی و برخی دیگر آنچنان عمیق است که فارسی زبانان و دینداران و حتی علما و بالاتر از آن طرفدارنشان مانند آقای شریفزاده آن را متوجه نمی شوند چگونه این اندیشه ظرفیت جهانی شدن را دارد؟ بهتر نیست به جای وقت گذاشتن و صرف هزینه های گوناگون برای چنین تفکری، وقت و هزینه را صرف انتشار افکار و مکتب امام راحل نماییم که علیرغم عمق و رژفای دینی، همه فهم و مورد اجماع همگان است؟
از سوی دیگر چطور می شود در این طریقه عملیاتی شدن دین عاشقانه، با فاسق متحد شد اما با مداح اهل بیت و هیئتی ها و اصولگرا نمی شود؟ نهایتا او هم یک خطایی کرده است چرا تمام و هم و غم رسانه این حلقه در کوبیدن و هجمه به مومنین و نهادای انقلابی است؟ چرا خطاهای ایشان را
نمی پذیرد تا عاشقانه دین را عملیاتی کنند؟ اگر نگاهی به اخبار و مطالب سایت شبکه ایران انداخته شود –که استاد شریفزاده اذعان دارند از آن بی خبر هستند- مشاهده می شود تمرکز این سایت بر تخریب و انتقادهای مکرر از نیروهای انقلاب و مداحان و ائمه جمعه است!
اکنون روشن می شود چرا روز به روز متدینین از این حلقه دور ترمی شوند؟ این چطور عملیاتی شدن دیدگاه های عرفانی است که دینداران را از خود منزجر و خداجویان را دلزده کرده است؟ چرا با برخی هنرپیشه ها و سرمایه داران خارجی می شود دور یک میز یک نشست و عاشقانه با آنها سخن گفت و در نشریه خاتون برخی را به عنوان زن نمونه معرفی کرد اما با خیل عظیم متدینین نمی توان عاشقانه برخورد کرد؟ این تناقض رفتاری با آن اندیشه چگونه قابل جمع است؟
آقای شریفزاده آن گاه دربیان مصداق این عملیاتی شدن اندیشه تشکیل «مرکز مطالعات ملی جهانی شدن» را نام می برد اما ایشان توضیح نمی دهد این مرکز تا کنون چه کارهایی انجام داده است که موجب جهانی شدن دین شده است. به نظر تاسیس یک مرکز، ابزار این کار است نه خروجی و عملیاتی شدن این فکر .. تا کنون چه کاری در این مرکز انجام شده دین را جهانی کرده و جامعه ایران از ان بی اطلاع هستند؟ اصولا اگر تفکر مشایی تفکر امام است چرا در سخنان مشایی و حتی مقالات آقای شریفزاده کلماتی مانند ادبیات امام مثل فقر و غنا، استضعاف و استکبار، اسلام آمریکایی، اسلام ناب و ... دیده نمی شود؟
آقای شریفزاده سپس از معجزه امام می گوید که نسلی را دگرگون کرد و البته چنین حرفی بسیار متین و درست است. امام خامنه ای بارها در این باره فرموده اند: «فتح الفتوح امام، ساختن جوانان مؤمن، مخلص، سالم، صادق، بىاعتناى به شهوات و دلهایشان متوجه به سمت خدا بود.» اما انحصار این کلام در شهدا و اینکه خوبان همه رفته اند و محدود کردن فتح الفتوح امام به چند نفر خاص بی شک جفای به امام و رهبری است. آیا واقعا امروز در خیل عظیم توده مردم و حتی خواص اهل حق، مواردی از آن فتح الفتوح امام یافت
نمی شود؟ بی شک نمی توان به این پرسش پاسخ منفی داد و کشور و نظام را به بحران قحط الرجال متهم کرد. فرمایشات رهبری در این زمینه آن چنان روشن است که نیاز به بیان ندارد. «ما یقیناً نیروهای خوب هم زیاد داریم؛ باید اینها را بشناسیم. آن اوایل انقلاب، بعضیها میگفتند که قحط الرجال است؛ ما میگفتیم که جهل الرجال است. واقعش این است که ما شخصیتها را نمىشناسیم».
سپس آقای شریفزاده در وصف منتقدین آقای مشایی
می گوید: «کار به جایی رسیده که برخی مقاله مینویسند و تفکر عرفانی و فلسفی را در کنار اومانیسم میآورند و هر سه را باطل معرفی میکنند. افرادی مانند آقای مهدی نصیری؛ معنی این چیست؟» و سپس منتقدین انسان شناسی
احمدی نژاد را به بی سوادی در عرفان و فلسفه نسبت می دهد: «کدامیک از مخالفان جناب مشایی با عرفان آشنایی دارند؟ کدامشان فلسفه میدانند؟ ... اصلا آنان میگویند ما عرفان را باور نداریم». البته ایشان تاکید دارند در مقوله انسان شناسی این گونه است. لذا در پاسخ به سئوالات شیطنت آمیز خبرنگار شرق که می-پرسد: «خیلی از کسانی که متهم به بیسوادی میکنید از برجستههای حوزه هستند؟ پاسخ می دهد: «در انسانشناسی؟ من در این مقوله صحبت میکنم. چه کسی در انسانشناسی به مطالب آقای احمدینژاد و جناب مشایی ایراد گرفته و گفته من عرفان خواندم؟
حتی اگر آیتالله...
هرکسی باشد، فرقی نمیکند. نمیشود منتقدان بگویند این عرفان است و عرفان را باور دارند ولی حرف آقای احمدینژاد را باور ندارند. تا سال گذشته هیچکس نمیآمد عرفان و فلسفه را زیر سئوال ببرد. فقط میگفتند حرفهای آقای مشایی اومانیستی است. آنان به صراحت میگویند اسلام چیزی به نام عرفان ندارد. من میخواهم پیچ ماجرا را به شما نشان دهم».
به نظر آقای شریفزاده در این قسمت به عده ای معدود اشاره دارد. افرادی مانند آقایان مهدی نصیری و حسن میلانی و... اما متاسفانه آقای شریفزاده نقد آقای مهدی نصیری بر
انسان شناسی احمدی نژاد را به گروهی وسیعی نسبت می دهد که در یک خط مشغول فعالیت هستند! شاید کم کردن حجم مصاحبه توسط روزنامه شرق سبب این ابهام شده است که جا داشت استاد شریفزاده این ابهامات را برطرف می نمود وگرنه روشن است که ایشان به خوبی مطلع است حضرات علمایی مانند آقای مصباح، جوادی آملی و افرادی مانند آقای نبویان و غرویان... از جمله افرادی هستند که خود در زمره فیلسوفان و حتی معرض انتقادات افرادی مانند آقای نصیری هستند. بی شک منظور ایشان از «آنها که خود را اصولگرا میدانند و با این نگاه آقای مشایی به انسان مخالفت میکنند نگاهشان متحجرانه، تفریطی و قرون وسطایی است.» علما و بزرگان حوزه نیست و اشاره به همین طیف افرادی دارند که امروزه بار دیگر سر برآورده اند و بر فلسفه و عرفان اسلامی به هر بهانه ای می تازند و برایشان فرقی نمی کند مشایی را نقد کنند یا علامه حسن زاده را یا ملاصدرا را!
آقای شریف زاده آن گاه در رفع اتهام آقای مشایی از پلورالیسم در مورد شیوه عرضه دین سخن می گوید و معتقد است باید دین جهانی را که مواجهه با دل و فتح قلوب است را تبیین نمود. آن گاه این سخن مشایی که را امروزه دوران پایان اسلامگرایی است رابه اسلام طالبانی تاویل می برد؛ «در همه مقولات دینی اگر بخواهد الزام باشد فرار و گریز از دین ایجاد میشود. آقای مشایی و احمدینژاد میگویند دین باید جهانی شود. میگویند اسلامگرایی دیگر قابل عرضه نیست. اسلامگرایی؛ یعنی کار طالبان چون آنها اسلامگرا معرفی شدند. کار طالبان در جهان قابل عرضه نیست، این رویکرد موجب انزوای اسلام میشود».
اما به نظر این برداشت آقای شریفزاده از کلام آقای مشایی است و نه کلام خود ایشان! (نگاه کنید به سایت جهان نیوز چهارشنبه 30 مرداد 1387 خبری با کد 31668) در این سخنرانی که آقای مشایی در مورد پایان اسلامگرایی هیچ جا از طالبان سخن نمی گوید. حال آقای شریفزاده چگونه این سخن را حمل بر اسلام طالبانی می کند پوشیده است؟ شاید نظر آقای مشایی تغییر کرده است و فقط ایشان ازاین تغییر مطلع هستند. شاید هم این مطلب از همان مطلب دشوار و غامض است که درک آن برای امثال نگارنده ممکن نیست!!
آقای شریفزاده ادامه می دهد: «آقای مشایی و رئیسجمهوری هم همین را میگویند که باید با دل آغاز کرد. میگویند برو سراغ مقولات فطری که دلپسند است؛ از عشق بگو، از امنیت، از صلح. بگو خدا همه شما را دوست دارد». آقای شریفزاده اصرار دارد احمدی نژاد را در کنار مشایی مطرح کند اما آنچه ما در عمل و رفتار رئیس جمهور مشاهده می کنیم برخلاف این تفکر است. احمدی نژاد در هر سخنرانی با دعای فرج آغاز می کند و بسیاری از مفاهیم اسلامی را در سطح جهانی و حتی در سازمان ملل به طور موکد و غلیظ مطرح می کند. اما این مفاهیم کمتر در سخنان مشایی به کار می رود و اصولا همین امر است که مشایی را از احمدی نژاد متمایز می کند.
ایشان در ادامه می گوید: «میخواهم بگویم شعار فطری بین مردم جا باز میکند. شما اول باید از مقولات فطری و دلپسند در جهان بگویید بعد سعی کنید با گفتگوی عقلانی و منطقی مقولات فقهی را بر مقولات فطری تبیین کنید».
در اینجا این پرسش مطرح می شود آیا منظور ایشان تقدم زمانی است یا رتبی؟ اگر زمانی باشد به نظر حرف صحیحی نیست چرا که شیوه انبیا این گونه نبوده است بلکه هر سه مقوله را با هم پیش می بردند و به نظر تشریع احکام از همان روزهای نخست رسالت انجام می شده است. البته شاید در برهه ای از زمان یکی از این مقولات بر دیگری چربش پیدا کند اما این گونه نیست که تعطیل شوند تا مقدمات آن فراهم شود. بله از لحاظ رتبی، شایسته آن است ابتدا عقل و دل را بها داد آنگاه جوارح از عقل و دل تبیعت خواهند کرد. آقای شریفزاده آن گاه بر اهمیت فقه تاکید کرده و در تبیین سخنان خود می گوید: «...این نیست که فقه را ببوسیم و کنار بگذاریم؛ ... ما وظیفهمان را انجام نمیدهیم. مثلا نسبت به همین حجاب 33 سال است چه کار هنری کردیم؟ چه اتاق فکری برپا کردیم؟ ما باید جامعه را اشباع کنیم از ادله عقلپسند در سطوح مختلف؛ اینها را که بیانکنیم اصلا نیاز به ضرب و زور نخواهیم داشت». اگر در این بحث با آقای شریفزاده همراه شویم سئوال اینجاست در این چند ساله که اندیشمندی عمیق و دقیق مانند آقای مشایی بر مسند قدرت و بعضا نهادهای فرهنگی نشسته است چه کار هنری و عقل پسند در زمینه دین انجام شده است؟ خوب است آقای مشایی و دست اندرکاران همفکر ایشان به این سئوال پاسخ روشنی دهند. البته نگذاشتند و قدرت در دستان ما نیست و پشت پرده خبرهایی هست و این گونه حرفها نمی تواند پاسخ مناسبی باشد. چطور می شود رئیس جمهور محترم در برابر قوانین مجلس می تواند مقاومت نشان دهد اما در بحث فرهنگ ایشان قدرت کافی ندارد؟
آقای شریفزاده در برابر سئوالات متعدد خبرنگار شرق در مورد جایگاه فقه در فرهنگ به توجه به اقناع عقلی و عقلی تاکید می کند و هنگامی که خبرنگار از ایشان می پرسد: «وظیفه حاکمیت چه میشود یعنی باید اجبارا حجاب داشته باشند یا خیر؟» پاسخ می دهد: «من معتقدم به آنجاها نمیکشد. شما این روشی که گفتم را تجربه کنید، خواهید دید فرضتان واقعیتی پیدا نمیکند».
اما سئوال اینجاست چگونه ایشان به ضرس قاطع به این اعتقاد رسیده اید؟ آیا این ادعای ایشان مسبوق به تجربه است یا مستند به برهان است؟ هر دو فرض منتفی است شاید این مقوله از نوع جوشش معارف باشد!
در ثانی در کلام ایشان اصلا روشی بیان نشده و به نکاتی کلی و مبهم بسنده شده است؟ چگونه باید به دل نفوذ کرد؟ راه روشنگری عقل چیست؟ این بیان که باید به تسخیر قلوب و فتح عقول پرداخت امری روشن است و لزوم کار فرهنگی را کسی انکار نمی کند. اما سخن در چگونگی کار است که آقای شریفزاده معتقد است آقای مشایی توانسته این کار را عملیاتی کند اما مصداقی ارائه نمی فرماید.
آقای شریف زاده در پاسخ به سئوالات مکرر خبرنگار شرق در مورد جایگاه فقه و الزام در نهایت می پرسد: «شما میخواهید بگویید مکانیسم جمع اینها با هم چگونه باشد؟ و خود پاسخ می دهد: «باید روی این فکر شود. این حرف خوبی است که شما میزنید» و بلافاصله می گوید: «اصلا کسی روی اصل این ماجرا فکر کرده»؟
باز این تعارض در کلام ایشان پیش می آید که آقای مشایی چه کار انجام داده است و کدام مبانی را عرفانی را عملیاتی نموده است؟ به عقیده ایشان در این باره کسی تاکنون فکر نکرده است و باید در باره تلفیق بین فقه و عقل و دل فکر کرد با این حال دفاع جانانه ایشان از مشایی در کدام مورد است درک نمی شود! در ثانی ایشان باز به این پرسش پاسخ
نمی دهد تا وقتی شیوه عقل و دل مردم اشباع نشده با احکام دین چه باید کرد؟ از یک سو با گشت ارشاد و برخورد با مظاهر بی عفتی مخالفت می شود از آن سو راهکاری در مقابل نشان داده نمی شود و بیان می شود باید روی این قضیه فکر شود!! روشن است چنین روشی نه حرف نویی است نه کار آمد. بسیاری قبل از آقای مشایی با زبانهای مختلف از کار فرهنگی سخن گفته اند. اصولا تفاوت دیدگاه آقای مشایی با نظریه تساهل و تسامح و عرضه اسلام رحمانی در چیست؟
ایشان در جایی دیگر توضیح می دهد: «بین آنچه رخ میدهد و آنچه در ذهن آقای احمدینژاد و مشایی وجود دارد، فاصله هست. مگر هرچه جناب مشایی و آقای احمدینژاد فکر میکنند اجرا میشود»؟
اگر واقعا این گونه است و این افراد اندیشه شان را در ایران نمی توانند اجرا کنند، چطور می شود در دنیا آن را عملیاتی کرد و به منصه ظهور رساند؟ در حالی که در ایران بودجه، قدرت، حمایت رهبری و ملت، طرفدارانی مانند شما و ... را دارند و از آن سو در جهان قدرتها و دشمنی ها قوی تری نسبت به آنها وجود دارد. آیا باز نباید سئوال کنیم اندیشه آقای مشایی کجا به کار می آید؟ ایشان از یک سو اعتقاد دارد صدها سال است فرهنگ الزام در جریان است و با دو دولت نمی توان بر این فرهنگ غلبه کرد اما با این حال تفکر آقای احمدی نژاد را در سطوحی پیروز و موفق می داند و می گوید امروز جامعه ایران «آزادتر است و دین عاشقانه به مردم عرضه میشود». اما باز بیان نمی شود چگونه عرضه می شود؟
ایشان در ادامه خاطر نشان می کند: «بسیاری از همین کسانی که علیه آقای احمدینژاد و جناب مشایی جبهه میگیرند، چطور قبلا دفاع میکردند؛ سئوال این است که چطور جناب مشایی و آقای احمدینژاد دو ساله منحرف شدند. مقصود من این است که چرا بسیاری از کسانی که امروز جبهه میگیرند قبلا خیلی از دولت و آقای احمدینژاد حمایت میکردند». دقت در کسانی که امروز از دولت کنار گذاشته شده اند، نشان می دهد برخی از اینان از ابتدا بر آقای مشایی انتقاد داشتند و به نظر همین انتقادات به جناب مشایی سبب اخراج آنها از دولت گردید و چه بسا عده زیادی از اینان همچنان مدافع رئیس جمهور هستند. (پی دی اف)
روزنامه رسالت، شماره7875، ص.18
کلمات کلیدی : یادداشتها
» نظر